خدایا
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیـرد ،
نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ،
تا کم کم چشـم هایم با ابرهای بارانیت همراهی می کنند
و قلبـم سبک می شود آنوقت تو می آیی و تـــمــام فضای
دلم را پر می کنی
و مـــن دیــگـر آرام می شـــوم
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !
چون تو را در دل دارم
وقتی سکوت خدا را در برابر عبادتت دیدی،
نگو خدا با من قهر است.
او به تمام کائنات فرمان سکوت داده،
تا حرف دل تو را بشنود.
پس حـــرف دلـت را بگــــو....
بار الهی
منتظر رحمت بیشتر از تو هستــم
دیرگاهیست که غم درون سینه ام سنگینی میکند
گویا نفس هم برای من حرام شده
میخوام رها شوم از این زندان
زندانی که به اجبار در میانش جان میکنم و به انتهایش نمیرسم
میخواهم رها شوم از این زندان
از این تن که گاه و بی گاه
از آشنا و غریبه
دوست و دشمن
یار و رهگذر
خودی و بیخودی زخمی می خورد و دگر تاب ایستادن را ندارد
پاهایم سست شده است میلرزد
وزنم برایش کمی سنگین است
تورا بخدا شما بگویید
آخر چگونه میشود این هیکل نحیف سنگینی داشته باشد
نفرین بر این زندگانی که نای زندگی را از من گرفت....
ولــی باز هم از تو سپــاس که وسعت بیکرانت را نصیب من حقیر نمودی ...
به جز مداد سفید! هیچ کسی به او کاری نمیداد… همه میگفتند: “تو به هیچ دردی نمیخوری!!!” یک شب که مدادرنگیها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند، مداد سفید تا صبح کار کرد… ماه کشید، مهتاب کشید، و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچکتر شد… صبح توی جعبهی مدادرنگی دیگر مداد سفیدی نبود! جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد… هیاهوها گاهی گیج میکند آدم را… آنقدر که فکر میکنی شاید واقعا خبری در این شلوغیها هست! گاهی هم شاید خودت را انداخته باشی وسط شلوغیها و دیده باشی واقعا خوب نیست. گاهی هم شاید به جایگاه کسی در همان هیاهوها و رنگها حسرت خورده باشی. در آن وقتها تو همان مداد سفیدی… در این دنیا به جای آنکه جای دیگران را بگیری، بگرد و جای خودت را پیدا کن! وقتی دیگران در هیاهوی کارهایشان مشغولند، تو بگرد و کار خودت را پیدا کن! ماه بکش! مهتاب بکش! ستاره بکش! زیبا بکش…
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند ...
سگها هم هیچگاه صاحبان فقیرشان را ترک نمیکنند ...
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید ...
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید ،
آن را زیبا هم خواهید یافت ...
زیرا " حس زیبا دیدن " همان عشق است ... !
پروردگارمهربان وقتی شانه هایمازغم بی کسی لرزید دست هایت که هرگزبه چشم ندیدمشان تکیه گاهم شد بغضم می شکست؛خم می شدم زیرآوارتنهایی اماتوی مهربان؛دوباره نوازشم می کردی وبه اندیشه ام می آمدقصه صبروشکیبایی حالامی دانم همسفرجاودانه ام توهستی "دوستت دارم" ای مهربان پروردگارم ""راضیم به رضایت"
کود حیوانی اونقدر بی ارزش و ضد ارزشه که میتونه بعنوان یک ناسزا بکار بره،
ولی وقتی بخواد بعنوان و برای پرورش محصولات کشاورزی استفاده بشه؛
با ارزش و خواستنی میشه ...
کمک کردن و مفید بودن کیمیاست ...
فراموش نکنیم .

از سکـــوتــم بتـــرس ...!وقتــی که ساکـــت می شوم ...لابـد همــه ی
درد دل هایــم رابــرده ام پیش خــــدا ...

خدای من بزرگتر از دشمنی شماست. شاید من ضعیف تر از تو باشم
ولی خدای من قطعا از تو قوی تره !!
در عجبم از مردمی که به دنیایی می اندیشند که روز به
و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند
(حضرت علی ع )
.: Weblog Themes By Pichak :.