اردیبهشت 1393 - دل نوشت شخصی حمزه پاپی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستت دارم ایـــــــران عزیز

مهم است که به وجود کشورمان افتخار کنیم ؛

ولی مهمتر از آن این است که :

"کاری کنیم" کشورمان به وجودمان افتخار کند ...




تاریخ : سه شنبه 93/2/23 | 8:14 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

عـاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !

ا دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !

 

دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....

تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...

اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....

چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی...

خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....

دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....

صبر !....صبر را به من هدیه کن !

خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....

خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !

خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !

بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.

دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...

با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.




تاریخ : شنبه 93/2/20 | 9:40 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

خدا تنها معشوقی است

خدا تنها معشوقی است که عاشقانی دارد که هیچ یک از بودن دیگری

ناراضی نیست و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد . . .




تاریخ : شنبه 93/2/20 | 9:37 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم

 

درد و دل با خدا

 آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت

 و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد حالا با توام با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی

 خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...

 گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم

 هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد

 خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی .




تاریخ : شنبه 93/2/20 | 9:33 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

حالا بالا مگه چیه ؟؟؟

گاهی وقتا ، وقتی میخواییم یه کاری رو یواشکی انجام بدیم به همه جا
 حواسمون هست ، مثلا میریم در اتاق رو میبندیم ، بعد
 میایم سمت راست ، سمت چپ ، آخر کاری پایین رو نگاه میکنیم
 تا مبادا کسی بفهمه که چکار میکنیم ....
ولی یه جا رو یادمون میره ...
 اونم بالاست
 حالا بالا مگه چیه ؟؟؟
 بالا خداست 



تاریخ : شنبه 93/2/20 | 9:31 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

بچــــــــــــــــــه های عزیز

بنام یکتای بی همــــــتا

سلامی به وسعت محبت خدا

سلام به بچه های خوب و عزیزی که چند سالــــــــــــی کنارشون بودم .

خیلی دوستشون دارم و همیشه بیادشون هستم

سجــــــــــــــاد فردین و ... چون زیادن

التماس 2+آ




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:53 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

فــرج آقــا در کمک به فقراست نه سجــاده آب کشیدن . . .

دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند....




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:48 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

فقط مقصر این دله ...

 

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...

 

انسان های بزرگ دو دل دارند :
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است ...




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:47 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

به خاطر مادر بزرگ عزیزو دوست داشتنی خودم

دلتنگم،
مثل مادر بی سوادی
که دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیره.

 

درد دل باخدا, سخنان اموزنده

شک‌های مادر , ...مروارید شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد
دستانش را نوازش می کنم
داستانی دارد دستانش

 

 درد دل باخدا, سخنان اموزنده

 

 




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:46 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

کـــسانی هستند که بی دعا با خدا دست میدهند

من کسانی را می شناسم که با صدای بلند دعا می خوانند، اما دستشان به

ستاره ای

نمی رسد!!!!

اما کسانی هستند که بی دعا با خدا دست میدهند...



تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:40 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر


  • paper | فروش رپورتاژ | برف نوشته دیزاین
  • خرید لینک | اسکریپت های آسان